سلامتکده

کانون پژوهشگران جوان مغان

سلامتکده

کانون پژوهشگران جوان مغان

ما چرا نقاب به صورت می زنیم

  

ما چرا نقاب به صورت می زنیم

«انسان از ابتدای تولد دو ویژگی جالب دارد. یکی ویژگی خود بزرگبینی، مورد تحسین واقع شدن و آرمانی بودن است و ویژگی دیگر اطرافیان و دیگران را مورد تحسین قرار دادن و آنها را بزرگ دانستن است. وقتی که احساس اولی رشد کند، فرد به جایگاه رهبری، اقتدار و فرماندهی میرسد و اگر وجه دوم رشد پیدا کند فرد به شخصی پیرو و فرمانبر تبدیل میشود.»...

دکتر احمدعلی نوربالا، روانپزشک از این مقدمه استفاده میکند تا به این سوال ما جواب بدهد که: «چرا ما آدمها گاهی خودمان نیستیم؟ چرا عادت کردهایم هرازگاهی نقاب به صورت بزنیم و خودمان را جور دیگری نشان بدهیم؟» دکتر نوربالا در ادامه میگوید:

وقتی که ما فرزندمان را پس از انجام کارهای خوب مورد تشویق قرار میدهیم، احساس ارزشمندی در او به وجود میآید و خود را برتر از همه میبیند. او به مروز زمان متوجه میشود که بدون پدر و مادرش لحظهای قادر به زندگی نیست زیرا آنها هستند که نیازهایش را برطرف میکنند. اما به مرور متوجه میشود که برخی از کارهایش مورد تقبیح است و پدر و مادرش هم دانای کل نیستند و نمیتوانند به تمام نیازهای او پاسخ گویند و قدرت آنها نیز بیپایان نیست. به چنین وضعیتی ناکامی بهینه میگوییم زیرا اگر چه شکست محسوب میشود ولی فرد به دنبال این شکست درصدد رفع نواقصش برمیآید و خود را با واقعیت تطبیق میدهد که این مساله زمینهساز موفقیت میشود. به شناخت فرد از خود در این حالت، خودپنداره میگوییم که با توجه به شناخت فرد از توانمندیها و ویژگیهای مثبت و منفیاش شکل میگیرد. اگر این خود واقعی با آن خودی که دیگران از آن انتظار دارند، یکسان باشد، آن وقت فرد از یک عزت نفس مناسب برخوردار میشود. اما اگر خود ایدهآل و خود واقعی یکسان نباشند آن وقت فرد برای رسیدن به خود ایدهآل مجبور به زدن نقابهای مختلف میشود.

حالا برای اینکه این خود ایدهال و خود واقعی در تطابق با یکدیگر باشند و به صورت متوازن رشد کنند، چه کاری باید انجام بدهیم؟  

در چه صورتی این ناکامی بهینه، به صورت منفی عمل میکند؟

اگر احساس خودبزرگبینی به درستی تقویت نشود و فرد آن گونه که هست مورد توجه و تحسین دیگران قرار نگیرد این عقده در فرد که دوست دارد دائما مورد تمجید قرار گیرد رشد میکند و این عقده اگر ادامه پیدا کند باعث افسردگی میشود و اگر احساس اینکه فردی که به او تکیه کردهایم، از شأن مناسبی برخوردار نیست در فرد رشد کند آنوقت احساس اضطراب به وجود میآید. بلندپروازیها و آرزوهای ما از احساس خود بزرگبینی ناشی میشود و اگر احساس دیگران را تحسین کردن نیز به خوبی ساماندهی شود، آن وقت ما به این نتیجه میرسیم که ما خوب هستیم و دیگران نیز خوب هستند که نشاندهنده یک شخصیت مناسب است اما اگر به این شکل نباشد ناکامی آسیبزا به وجود میآید و عقده حقارت شکل میگیرد. امام صادق(ع) میگوید: «هیچ آدمی نیست که ظلم و جور کند مگر آنکه در درون خود احساس ذلت و حقارت کند.» انسانهای سالم انسانهایی هستند که با توجه به شایستگیها و توانمندیهای خود و واقعیتهای جامعه خود را ارزیابی میکنند و از کمک دیگران استفاده میکنند و به دیگران نیز کمک میکنند. همه ما به هم نیاز داریم. اگر فرد به جایگاهی برسد که احساس کند از دیگران بینیاز است سرآغاز سقوط و اضمحلال است.

اینکه ما میخواهیم خود را بیشتر از آن چیزی که هستیم، نشان دهیم ناشی از کدام احساس است؟

این موضوع نشان میدهد که فرد به ظرفیت و شایستگیهای خود قانع نیست. مثلا خود را بهعنوان یک فرد ثروتمند یا تحصیلکردهای مثلا با عناوین دکتر یا مهندس معرفی میکند زیرا احساس خود بزرگانگاریاش به درستی شکل نگرفته است و سعی میکند به این طریق کمبودش را بپوشاند. وقتی که ما به جای انسانیت آدمها، ثروت و قدرت و مدرک آنها را ببینیم، آنوقت، افرادی که این ویژگیها را ندارند سعی میکنند به چهره خود نقاب بزنند و مثلا اگر ثروت ندارند با سیلی صورت خود را سرخ کنند. آموزههای دینی ما میگویند که با کرامتترین انسان آنهایی هستند که تقوا دارند. اگر چنین دیدی حاکم شود که همه دارای حرمت هستند و جامعه به همه افرادی که در آن زندگی میکنند، نیاز دارد آن وقت لازم نیست که ما دائما به صورت خود نقاب بزنیم. این نقابها ما را از خودمان دور میکند. این مساله باعث مشکلات روانی مانند استرس، تنش و اضطراب میشود چون ما نمیتوانیم خودمان را گول بزنیم و دائما میترسیم که کاری به ما بسپارند که نتوانیم انجام دهیم. این تنش مداوم باعث اختلالات اضطرابی و افسردگی میشود.

اگر تعداد افرادی که در جامعه حس خودبزرگانگاری دارند زیاد شود آنوقت در جامعه چه اتفاقی رخ میدهد؟

آنوقت جامعه دچار یک نوع خودشیفتگی میشود که سرنوشت چنین جامعهای مرگ است زیرا داستان خودشیفتگی شبیه آن فردی است که عکس خود را در برکه دید و عاشق خود شد و وقتی به درون برکه پرید، غرق شد. من همین جا هشدار میدهم که مبادا ما در جهتگیریهایمان گر چه با نیت خوب، باشد خود را برتر از همه بدانیم و فکر بکنیم که به سرمنزل مقصود رسیدهایم زیرا آنوقت دایما در جا میزنیم و از پیشرفت بازمیمانیم و یادمان باشد افراد جامعه باید در تعامل با هم باشند و به یکدیگر احترام بگذارند. در این صورت است که یک جامعه سعادتمند میشود.

ویژگیهای محیط آموزشی سازنده

منظور از محیط آموزشی سازنده چیست؟

آیا به راستی این مهم می تواند در شکوفایی و رشد استعدادهای دانش آموزان به اندازه زیادی مؤثر باشد؟ آیا منظور از محیط آموزشی، صرفا فضای آموزشی است یا گزینه هایی دیگر هم در آن اثر می گذارد؟
ویگوتسکی یکی از معروف ترین نظریه پردازان رشد شناختی معتقد است: «کنش متقابل میان یادگیرنده و محیط اجتماعی او اهمیت بسزایی دارد.»
او بر این باور بود که رشد ذهنی کودکان، عموما به مردمی که در دنیای، اطراف آنها زندگی می کنند، وابسته است و افراد بسیاری از اندیشه ها، نگرشها و ارزشهای خود را در تعامل و رابطه متقابل با دیگران ارتقا می دهند.(۱)
بنابراین، چنین به نظر می رسد که اگر مطالب درسی در یک محیط فرهنگی و اجتماعی آموزش داده شود، رشد ذهنی یادگیرندگان قطعی خواهد بود. به این روی، مشارکت اجتماعی یکی از شرایط مهم یادگیری است(۲)هر چند که داشتن فضای آموزشی وسیع یک شرط لازم در امر تعلیم است، اما به تنهایی کافی نیست، محیط آموزشی هدفمند محیطی است که فرصت های متنوعی را برای تعامل با افکار و آراء گوناگون به وجود می آورد.جیمز مک دونالد که اندیشه هایش ریشه در نظریات روان شناسان انسان گرا دارد، در دهه ۱۹۸۰ شرایط و کیفیت محیط آموزشی مناسب را چنین شرح می دهد: «یادگیری باید در محیطی صورت گیرد که ارائه کننده فرصت های تازه و جدید برای هر دانش آموز باشد، چنین محیطی باعث می شود تا یادگیرنده خود و محیط اطرافش را با روش خود کشف کند، مسلما چنین شرایطی می تواند برای معلمان نیز فرصت هایی را بیافریند تا راههای مختلف برخورد با دانش آموزان را بیابند.»(۳)
پیش از مک دونالد نیز، انسان گرایانی چون راجرز، بر تأثیر نقش سازنده معلم در یادگیری تأکید داشتند به نظر راجرز معلمان به عنوان حمایت کننده و راهنمایی کننده، می توانند باعث تسهیل روند یادگیری شوند. در یک محیط آموزشی سازنده معلم با شاگرد همکاری و مشارکت پی گیر داشته و گام به گام با دانش آموز پیشرفت می کند، او با ایجاد حس اعتماد و پذیرش دوجانبه و عاری از سلطه و برتری جویی، انگیزه بیشتری را برای رشد و ارتقای درسی در یادگیرندگان فراهم می آورد. در این شرایط، دانش آموز احساس می کند که موجودی شایسته و قابل احترام بوده و می تواند خود به کاوش، بررسی و پژوهش بپردازد و لذا در مسیر تعالی و پیشرفت قرار می گیرد.(۴)
از نگاه راجرز، موردم و سایر روان شناسان انسان گرا، در یک محیط آموزشی فعال و پویا معلمان به جای طرح درس و استفاده از روش های سنتی، می توانند با تدارک منابع تجربی، عملا دانش آموزان را به جست وجو و کشف پاسخها هدایت کنند، به این ترتیب یادگیرندگان در عمل، تلخی و شیرینی پژوهش و یافتن را تجربه می کنند. در این شرایط شاگردان می آموزند که چگونه بیاموزند.
دریسکول یکی از پیروان اصلی روش شاگرد محوری در سال ۱۹۹۹ معتقد است که آموزگاران می توانند از راه درگیر کردن یادگیرندگان با تکالیف چالش انگیز و نزدیک به موقعیت های واقعی شاگردان را متحول سازند و این بهترین و مناسب ترین فرصت برای آموزگاران است تا نقش سازنده خود را به نحو احسن اجرا کرده و دانش آموزان را در یافتن منابع مورد نیاز یاری دهند.(۵)
به طور مسلم از طریق ارتقای کیفیت محیط آموزشی و یا به وجود آوردن نگرش مثبت نسبت به موضوعات درسی و مدرسه می توان انتظار جامعه ای فعال، سالم و پویا را داشت.
در این میان برخورد با دانش آموزان به عنوان اشخاصی لایق و محترم نیز بسیار مهم است. اگر با یادگیرندگان به عنوان موجوداتی شبیه به ربات و آدم آهنی که قرار است بازیچه دست آموزگاران خود باشند، برخورد شود بیم آن می رود که تمام عواطف و علایق و نگرش آنها نسبت به آموزش، مدرسه و یا هر نوع محیط آموزشی منفی شده و این امر شرایط انحطاط و رکود فکری آنها و نهایتا جامعه را فراهم آورد و یادگیری به معنای واقعی صورت نگیرد.  ذکر این نکات حایز اهمیت فراوانی است، زیرا کلید سازندگی و ارتقای هر جامعه ای در دست پرتوان جوانان آن جامعه است. اگر قرار باشد بهترین و پیشرفته ترین قشر جامعه یعنی دانش آموزان جوان ما محیط آموزشی خود را دلچسب ندانند، موضوعات درسی را مفید نشمارند و نوع روابط مدیر و مربیان مدرسه را دلپذیر ندانند، باید منتظر بود تا بلایی سخت بر روح و جان تعلیم و تربیت فرود آید و روح کاوش گر و کمال طلب دانش آموزان تخریب شود و آیا در آن صورت باز هم باید امیدوار باشیم که جوانان فارغ التحصیل مدارس در ادامه تحصیلات خود در مراکز آموزش عالی افرادی محقق و متخصص باشند؟
جوانانی که بتوانند پاسخگوی نیازهای روزافزون علمی، صنعتی، فرهنگی و اجتماعی کشور بوده و جامعه را بسازند؟ و در آن صورت آیا باز هم می توان امیدوار بود که جامعه ای پویا و فعال با جوانانی کمال جو و استقلال طلب داشته باشیم؟!

توصیه به والدین در شبهای امتخان

توصیه به والدین در شب‌های امتحان 


اما در مورد والدین وضع اصلا این طور نیست. ترس و اضطراب برای امتحان فرزندان از سوی پدرها و مادرها کاملا غیر‌منطقی و غیر‌طبیعی است. این نوع از استرس گاهی از آنجا ناشی می‌شود که برخی والدین موفقیت و شکست فرزندان را برابر با موفقیت و شکست خود می‌دانند و  فاصله میان خود و فرزندانشان را رعایت نمی‌کنند، در واقع خود را با بچه‌ها یکی فرض می‌کنند و بنابراین فرصت اشتباه کردن به آنها نمی‌دهند.

 

متأسفانه دسته‌ای از والدین استانداردهای بسیار بالایی برای موفقیت بچه‌ها تعریف می‌کنند و با نوعی جاه‌طلبی انتظار دارند که آنها همیشه بدرخشند، همیشه بالاتر از بقیه باشند و در چنین موقعیت‌هایی معمولا توجهی به یکسری از واقعیت‌ها مثل ظرفیت فرزندشان و تفاوت‌های فردی بین او و سایران ندارند، آنها فقط موفقیت می‌خواهند حال آنکه فراموش می‌کنند که شکست فاجعه نیست، بلکه بخشی از زندگی هر انسان است و شخصیت فرزند آنها نیز باید در همین افتادن‌ها و برخاستن‌ها شکل گیرد.

یکی دیگر از دلایلی که باعث ایجاد تشویش و نگرانی شب‌های امتحان در میان والدین می‌شود شرایط اجتماعی است. این روزها ادامه تحصیل، یکی از مهم‌ترین راه‌هایی است که بچه‌های ما پیش رو دارند، شرایط جامعه این‌گونه پیش‌رفته است و بنابراین پدر و مادرها به نوعی از سوی جامعه تحت فشار قرار می‌گیرند و مجبور می‌شوند به فرزندانشان هم فشار بیشتری وارد کنند.

اما توصیه من به والدین این است که بازی مرگ و زندگی راه نیندازند و اجازه دهند بچه‌ها خودشان تجربه کنند. پدر و مادرها باید بدانند که استرس آنها باعث ایجاد اضطراب و خمودگی در عزیزانشان می‌شود و آنها را با مشکل رو‌به‌رو می‌کند. بیشتر پژوهش‌ها نشان داده‌اند که استرس بی‌جا، کارآمدی فرد را تحت‌تأثیر منفی قرار می‌دهد و باعث کاهش میزان کارآمدی می‌شود. در نظر داشتن این نکات به‌خصوص در ایام امتحانات بسیار ضروری است و والدین باید بیشتر از هر زمان مسائلی از این دست را رعایت کنند.

فراموش نکنیم که والدین سالم آنهایی هستند که در هر شرایطی با فاصله از فرزندان خود حرکت می‌کنند و وجود فرزندان را مساوی با خود نمی‌دانند و بی‌آنکه تمام موفقیت‌ها و شکست‌های بچه‌ها را با موفقیت و شکست خودشان یکی بدانند به آنها فرصت می‌دهند تا تجربه کنند و به اندازه ظرفیت و توانایی‌شان پیشرفت کنند.

اگر در اندازه‌های استاندارد به استرس شب‌های امتحان نگاه کنیم باید بگوییم که این استرس تا حد متعارف برای دانش‌آموزان طبیعی است
مشخص است که امتحان د انش‌آموزان را دچار مقداری اضطراب کند، این الزاما نکته بدی نیست و حتی می‌تواند آنها را با شیب ملایمی به سوی موفقیت هدایت کند.