اهمیت و مهارت نه گفتن رابدانیم
به احتمال زیاد برای شما شرایطی پیش آمده که «نه» گفتن سخت بوده است.می توانید آخرین باری که در این موقعیت قرار گرفتید را به یاد آورید؟آیا شما مجبور به پذیرش شرایطی شدید که اصلا دوست نداشتید و مدتها از آن احساس رنجش داشتید یا اینکه….. فرض کنید در یک برنامه ریزى دقیق با دوستانتان، تصمیم گرفته اید تعطیلات آخر هفته را به تفریح بروید اما والدینتان مى گویند ترجیح مى دهند این هفته را با هم و در کنار هم باشید. شاید هم یک لباس نو خریده اید و دوستى مى خواهد آن را قرض بگیرد و یا اینکه کسى از شما مى خواهد با او به مسافرت روید در حالیکه از او خوشتان نمى آید.یکی از دوستانتان از شما می خواهد او را در شرکت در یک مهمانی همراهی کنید در صورتیکه علاقه ای به این کار ندارید.
اگر دائماً مجبور باشیم تسلیم این درخواستها شویم و با آنها موافقت کنیم و به همین خاطر شدیداً احساس ناراحتى داشته باشیم، روزى مى رسد که از خود بپرسیم «چرا نمى توانم نه بگویم دلیل به هم زدن برنامه هاى شخصیم، با درخواست های ناتمام دیگران چیست؟ و چرا در جایى که علاقه به «نه» گفتن دارم با گفتن یک «بله» شرایط سختى به وجود مى آورم؟» شاید شما مثالهای نگران کننده تری بزنید مثل اینکه در موقعیتی قرار گرفتم که علی رغم میل باطنی خود مجبور شدم سیگار بکشم و ……. راستی چرا؟؟؟؟؟؟
پاسخ به این چراها؟
احتمالاً از قطع شدن یا ضعیف شدن ارتباطات دوستانه خود با سایرین وحشت دارید و به همین خاطر از راه پذیرفتن بدون چون و چراى یک درخواست خود را از این وحشت رها مى کنید و یا اینکه آنقدر به شخص یا اشخاصى علاقه دارید که از نه گفتن به آنها احساس گناه مى کنید در نتیجه ساده ترین راه را این مى بینید که به احساسات خود لطمه بزنید و دست از خواسته ها و برنامه هاى شخصیتان بکشید. شاید هم خود را در مقابل سایرین بیشتر از حد متعارف و معمول مسؤول مى بینید و حاضرید برای آنها هر کاری بکنید حتی به سلامتی خود ضرر بزنید!!!
و به همین خاطر رد این درخواست را بی معرفتی،خودخواهى و خودمحورى فرض مى کنید پس باز هم خود و برنامه هاى خود را قربانى این درخواست مى کنید و در واقع ارزشهای خود را فدای خواسته های نامعقول دیگران می کنید.
گاهى اوقات هم، انجام دادن کارهاى دیگران را از زاویه اى متفاوت مى بینید و فکر مى کنید درخواست آنها از شما به معناى مهم و با ارزش بودنتان است و اگر آن را نپذیرید در واقع نباید هرگز منتظر تکرار چنین شرایطى باشید.
تمام موارد ذکر شده نمونه هایى از تفکرات و باورهای نادرست و مزاحمتهاى فکرى است که پیش از نه گفتن به یک درخواست از ذهن ما می گذرد.
از چه راههایى مى توان «نه گفتن» راه ساده تر کرد؟
گام اول: در قدم اول سدها یا موانعى که از نظر اخلاقى و ذهنی بر سر راهتان مى بینید را شناسایى کنید. براى مثال اگر دوستى از شما درخواست نابجایی کند و اگر به او نه بگویید چه عواقبى خواهد داشت؟
-آیا مى ترسید او هرگز پس از این ماجرا با شما صحبت نکند.
- آیا از این نگرانید که مبادا در مورد شما جور دیگری فکر کند.
یا اگر به کارفرمایتان «نه بگویید» از کار برکنار مى شوید؟
یا رد درخواست یکی از همکارانتان واقعا از لحاظ شغلی برای شما زیان آور خواهد بود؟
گام دوم، پس از بررسى خطرات احتمالى از بعد منفى آن، با واقع بینى شرایط احتمالى را در ذهن خود ترسیم کنید.عجله نکنید با دقت این گام را بردارید اگر نیاز می بینید که احتمالات مختلف را یادداشت کنید این کار را انجام دهید شاید برای ابتدای کار مناسب باشد.
- اگر نه بگویم دوستم کمى ناراحت مى شود اما پایه هاى دوستى ما استوارتر از این است که با این مورد خراب شود. از طرفى شاید دوستم به خاطر شنیدن «نه» صریح و رک من نسبت به دوستى ما اعتماد بیشترى پیدا کند.
- رئیس اداره حتماً در برابر «نه» گفتن من کمى ناراحت مى شود. اما اگر «بله» بگویم و با توجه به فشار روحى ناشى از به هم خوردن برنامه هایم عصبانى و بى حوصله کار کنم عواقب بدترى پیش خواهد آمد.
- اگر با حمید در این مدت بر خلاف ارزشهای خود و خانواده ام عمل کنم در آینده عواقب خوبی هم از لحاظ فردی و هم اجتماعی در انتظارم نیست.
گام سوم، قطعاً مطالعه شرایط احتمالى از دیدگاهى منطقیتر و خوش بینانه تر این امکان را بوجود مى آورد که عدم پذیرش خود را اعلام کنیم.قطعا شما دیگر دنبال توجیه ها و دلایل بی اساس نمی روید.مهارت نه گفتن به شما این آمادگی را می دهد قبل از اینکه جواب مثبت دهید ،فکر کرده و سریع گامهای مورد نیاز را بردارید و پاسخ منطقی به درخواستهای دیگران بدهید.برخی از این پاسخهای شما و نه گفتن های شما ممکن آینده شما را تحت تاثیر قرار دهد و برعکس ناتوانی در نه گفتن در شرایط نامناسب، شما را درگیر موضوعات و موقعیتهایی می کند که بازگشت به شرایط عادی بسیار مشکل است.
در این مرحله مستقیم و با وضوح کامل «نه» را بگویید. اجازه دهید حرکات و رفتار ناشى از مخالفت شما با انجام مسأله مورد نظر با کلامتان هماهنگ باشد، پس بهانه تراشى بى مورد نکنید و به دنبال توجیه ماجرا نباشید.
البته از آن جایى که عادت کرده اید سالها «بله» بگویید و هنر «نه گفتن» به موقع را نداشته اید براى موارد اولیه این تمرین به مشکلاتى برخورد مى کنید. که بهتر است براى تمرین این مهارت نخست از موارد ساده تر شروع کنید و به مواردى «نه» بگویید که احتمال خطر و صدمات ناشى از آن کمتر است. به این ترتیب مى توانید بعد از مدتى تصمیمات مهمتر و معقولانه ای بگیرید.
قطعاً شروع نه گفتن به افراد خاص ساده تر است مثلاً دوستان نزدیک، خانواده یا غریبه ها... با هر کدام راحتتر هستید با آنها شروع کنید (البته فراموش نشود نه گفتنى که دلیل منطقى و حساب شده اى داشته باشد، نه مواردى که از روى تنبیلى، بى حوصلگى و یا عدم پذیرش مسؤولیت است)
راههاى متفاوت یک نه گفتن منطقى و معنى دار:
1- استفاده از روش مستقیم و ساده:
وقتى شخصى از شما مى خواهد کارى را انجام دهید که امکان آن وجود ندارد، خیلى مختصر و به دور از هرگونه دلیل تراشى، مخالفت خود را اعلام کنید.حاشیه پردازی نکنید.
براى مثال دوستى از شما مى خواهد تحقیق او را انجام دهید
اگر امکان این کار وجود ندارد خیلى ساده بگویید: نه، متاسفم ،من این کار را انجام نمی دهم.
2-روش بازتابى:
رضایت و علاقه مندى خود را نسبت به این پیشنهاد نشان دهید و به دنبال آن مشخص کنید در حال حاضر شرایط پذیرش این درخواست را ندارید.
اگه شرایطم اجازه می داد دوست داشتم تحقیقتان را بنویسم اما الان نمی توانم و امکانش نیست.
3-گفتن نه همراه با دلیل:
دلیل کوتاه و واقعى رد تقاضا را بدون پرداختن به حاشیه و ذکر جزئیات، مطرح کنید.
نمى توانم تحقیق شما را انجام دهم چون برای انجام کارهای خودم وقت کم دارم.
4-در این روش با مطرح کردن پیشنهادى دیگر در واقع حسن نیت خود را به درخواست کننده نشان مى دهید.
این هقته نمی توانم با شما تفریح بیم،برای هفته بعد اگه فرصت شد چطوره؟
5- نه گفتن همراه با پرس و جو براى یافتن کارى دیگر.
راه دیگر این است که به درخواست کننده نشان دهیم براى انجام امرى دیگر آمادگى داریم و رد کردن این مورد خاص به منزله رد تمام موارد ارتباطى نیست.
نمی توانم تحقیق تو را انجام دهم اما اگه کتاب یا منابعی خواستی می تونم در اختیارت بزارم.
6- و این هم یک نوع از نه گفتن است درست مانند «نوارى که سوزنش گیر کرده است.» موقعیت ساده و خاص خود را تکرار کنید. بدون هیچ شرح و توضیح. فقط تکرار
- نه من نمى توانم جزوه ام را به تو امانت دهم (نزدیک امتحان است و شما فرصت کمی دارید)
- اما خواهش مى کنم زیاد طول نمى کشد.
- نه نمى توانم جزوه ام را به تو دهم
- - قبول، چند فصل اول یا آخرش را بده .
- نه من نمى توانم جزوه ام را به تو دهم الان دارم می خونم.
- یک نه بگویید و از عواقب احتمالى بله خلاص شوید.
خصوصاً در شرایطى که خداى ناکرده به بیراهه مى رویم. اگر نه اول را با جرأت بگوییم اسیر «بله» همراه با تعارف نمى شویم.
در ضمن اینکه فراموش نکنید. اگر همیشه «بله» بگویید و از نه گفتن پرهیز کنید. کم کم بله گفتن شما بى معنى مى شود. (شاید به همین خاطر عروس خانمها هیچ وقت بار اول بله نمى گویند و ترجیح مى دهند سر خود را به گل چیدن گرم کنند!)
وقتى قلباً دوست دارید نه بگویید، بله گفتن به شما استرس مى دهد و علایم جسمانى این عدم پذیرش قلبى را به شکل سردرد، کشیدگى عضلات شانه و به هم ریختگى برنامه خواب خواهید دید و مدتها باید وقت خود را تلف کنید تا عواقب آن را جبران کنید.
- در نه گفتن دچار گیجى و سردرگمى نشوید، برخى افراد نه گفتن به خواسته یک نفر را نه گفتن به آن شخص و ارتباط با وى مى دانند. نه گفتن به این معنا نیست که شما آن شخص را دوست ندارید فقط مفهوم آن «رد خواهش اخیر او مى باشد.»
- باز هم تأکید مى شود که صادق، آرام و مؤدب نه بگویید. این کار به شما کمک خواهد کرد کنترل کارها را به دست گیرید. دیگران از شنیدن «نه» صادقانه شما خوشحالتر خواهند شد تا اینکه کارى را دودل، بى میل و با تأخیر انجام خواهد شد
تقویت مهارت نه گفتن
مشخص کردن اهداف و برنامهها گام اول در این راه است. اهداف مشخصی داشته باشید و مسیرهای خود را برای رسیدن به این اهداف معین کنید.
اعتماد به نفس خود را تقویت کنید.
نه گفتن را با تمرین در مسائل جزئیتر تکرار کنید.
به افرادی که قاطعیت دارند و مهارتهای خوبی در این زمینه دقت کنید و ویژگیهای آنها را مورد توجه قرار دهید.
اطلاعات و آگاهیهای خود را افزایش دهید.
خود را تقویت کنید و مطمئن باشید که نه گفتن ، روابط اجتماعی شما را مختل نخواهد ساخت. در مواردی هم که نه گفتن به مسائل جدی و خطرناکی مربوط میشود، از دست رفتن رابطه به نفع شما خواهد بود. با برقراری روابط سالمتر اجتماعی جایگزینی برای رابطه از دست رفته خواهید داشت
کارآمدتر و مؤثرتر بیندیشید
اینـطور گفته می شود که توجه انسان نمی تواند بر بیش از 7 چــیز در آنِ واحد متمرکز شود. این به آن مـعناست که مثلاً وقتی مـا در حـال تصمیــم گیـری یـــــا حل یک مشکل هستیم، فقط می توانیم روی 7 فکر مختلف تمرکـز کنیم و مـعمولاً اکثـر ما قادر نیستیم که در مورد همه ی مــوارد در یک لحظه تفکر کـنیم و معمولاً از یک فکر به فــکر دیگر می رویم. اما، متدی برای ارتقاء کیفیت فکر کردن انسان وجود دارد که این امکان را ایجاد می کند که فرد در آنِ واحد روی 343 موضوع تمرکز کند، مدام افکار خود را از یکی به دیگری تغییر دهد و حتی کوچکترین جزئیات را هم فراموش نکند. به علاوه، این متد به افراد خلاق کمک می کند تا افکار و ایده های ارزشمندتری خلق کرده، آنها را توسعه دهند و به واقعیت تبدیل کنند.
وقتی به آپارتمان جدیدمان نقل مکان کردیم، تصمیم گرفتم نگاهی به مدارک، یادداشتها و کاغذهایم بیندازم. به سراغ یادداشت هایی که قبل ها در یک دفترچه نوشته بودم رفتم. هر ایده را به دقت بررسی کردم و متعجب شده بودم که چطور یادداشت هایی که شش ماه قبل نوشته بودم هنوز هم به دردم می خورد. برایم جالب بود چون تصور می کردم تفکراتم درمورد روش شناسی یادگیری علم و مهارت به تازگی آغاز شده است، اما در همان یادداشت های شش ماه پیش هم آثاری از آن به چشم می خورد اما به دلیل یکی از ویژگی های ذهن انسان، کاملاً به دست فراموشی سپرده شده بود. در آن برهه از زمان، آن افکار و ایده ها در ذهنم نقش بسته بود اما با گذشت زمان فراموش شده و دیگر به آن رجوع نکرده بودم.
این یکی از خصوصیات و ویژگی های متمایز ذهن و قوه تفکر ماست. آلبرت انیشتین گفته است: "کامپیوترها ابزارهایی بسیار سریع، دقیق ولی احمق هستند. انسانها موجوداتی بسیار کند، غیر دقیق اما با هوش هستند. این دو با یکدیگر نیروی شگرف و غیر قابل تصور ی می سازند." یکی از 10 فرمان شیوه زندگی سالم میگوید: "روی کاغذ فکر کنید." یعنی اینکه موقع فکر کردن از هر وسیله ای که قادر باشد افکار و ایده هایمان را ثبت و ضبط کند استفاده کنیم، خاص کاغذ مورد نظر نیست این وسیله می تواند نرم افزاری در کامپیوتر شخصی شما هم باشد.
خیلی خوب است که افکار و ایده هایمان را روی کاغذ بیاوریم، چون می توانیم آنها را جایی نگاه داشته و بعدها دوباره و دوباره به آن رجوع کنیم. می دانید چرا؟ چون هم ما و هم دنیای اطرافمان خیلی سریع تغییر می کند و به همین دلیل خیلی از افکار و ایده های ما با گذشت زمان اهمیت خود را از دست می دهند. اما وقتی ما افکارمان را روی کاغذ یادداشت کنیم، می توانیم باز هم به سراغ آن بیاییم، و با استفاده از اطلاعات جدیدی که آموخته ایم آنها را اصلاح کنیم. این به آن معناست که وقتی ایده های شما نوشته می شوند، حس آگاهی شما آزادی بیشتری پیدا می کند و می توانید ذهنتان را خلاقانه تر روی مسائل و موضوعات دیگر متمرکز کنید.
خوب است که هر فکر مهم و مناسب خود را ثبت کنیم. باید سعی کنید افکار خود را در مواقع تخیل یا مواقعی که ذهنتان کاملاً پاک و آزاد است و پر از انرژی مثبت هستید روی کاغذ بیاورید. یک ایده خوب می تواند تخیلاتتان را تقویت هم بکند. با نوشتن ایده هایتان، موقعیت و انرژی خود را روی کاغذ حفظ می کنید. و با خواندن و مرور دوباره افکار و ایده هایی که قبلاً نوشته اید، می توانید همان احساس شعف و هیجان را دوباره تجربه کنید. در این زمان است که می توانید خودِ واقعیتان را بهتر بشناسید و افکار و ایده های بیشتر و جدیدتری دوباره در ذهنتان خلق شوند.
اما فقط باید افکار مهم و قابل توجه خود را بنویسید. مهمترین چیزها در زندگی ما خودِ زندگی است، سرنوشت ما، راه زندگی ما و اهداف ما ... با نوشتن اهداف خود بر روی کاغذ می توانیم به مرور زمان آنها را کامل تر کنیم و از جوانب مختلف بررسیشان کنیم. حتی می توانیم بفهمیم که چطور دستاوردهای بالقوه این اهداف می تواند بر زوایای مختلف زندگی ما تاثیر بگذارد و این اهداف چطور با ارزش ها و اعتقادات ما رابطه دارند. وقتی اهدافمان را روی کاغذ بیاوریم، این شانس را داریم که هر زمان که خواستیم دوباره نگاهی به آنها بیندازیم و مرورشان کنیم و دیگر مهم نیست که آن لحظه چه در فکرتان می گذرد. با اینکار اهدافمان را در حالتی می بینیم که دوست داریم آنها را به مرحله عمل درآوریم. وقتی امیال و آرزوهایتان هیچ کجا نوشته نشوند، ساختار مشخصی نداشته باشند و گاه به گاه تغییر کنند، همیشه به همان صورت آرزو باقی خواهند ماند. از طرف دیگر، هدفی که به طور کامل و دقیق ثبت شود، هر روز شما را به سمت دست یافتن به آن سوق خواهد داد.
به طور مثال، تصمیم می گیرید پول بیشتری درآورید. مثلاً حقوق شما در آذر ماه 1385، 300،000 تومان است. برای خود هدفی تعیین می کنید که حقوق ماهانه خود را تا سال دیگر همین ماه دو برابر کنید. هدفتان نوشته می شود. حالا باید راه هایی را برای رسیدن به این هدف برای خود پیدا کنید. می توانید بدون استفاده از کاغذ هم در این مورد فکر کنید، اما با اینکار فقط می توانید روی چند ایده محدود تمرکز کنید. اما با استفاده از یک تکه کاغذ می توانید ده ها یا شاید هم بیشتر ایده و فکر را در مدت زمان فقط چند دقیقه ایجاد کنید. بعد می توانید نگاهی به افکار خود بیندازید و آنها را تک تک بررسی کنید. بعد روی ایده هایی که تاثیر خیلی کمی روی درآمدتان خواهند داشت خط بگشید و آنها را حذفشان کنید. به آنچه روی لیست باقی مانده نگاه کنید. مواردی را انتخاب کنید که با کمترین تلاش، بیشترین تاثیر را روی افزایش درآمد شما خواهند داشت. بار دیگر افکار و ایده هایی را که با ارزش ها و اعتقادات شما مغایرت دارد را از لیست حذف کنید. با این روش قادر خواهید بود در مدت زمان کمی بهترین و مثبت ترین روش مناسب برای خود را پیدا کنید تا به هدفتان برسید.
چیزهای خیلی ساده ای مثل یک دفترچه یادداشت و یک خودکار می توانند کارآیی و نیروی بالقوه فکر و ذهن شما را به میزان قابل توجهی افزایش دهند. به طور مثال، شما می توانید 7 هدف مهم و حیاتی زندگی خود را از جنبه های مختلف توصیف کنید مثل خانواده، کار، ارتباطات، پیشرفت و رشد شخصی، درآمد و دارایی، سلامتی و اجتماع. با نوشتن آنها روی کاغذ، می توانید لیستی از مهمترین کارها و برنامه های طولانی مدت برای هر کدام از آنها تهیه کنید، مثلاً 7 مورد برای هر کدام از آنها. بعد می توانید هر کار را در ناخودآگاه خود بررسی کنید و 7 راه مؤثر و کارآمد برای رسیدن به آنها پیدا کنید. با اینکار شما نمودار زندگی خود را ترسیم کرده اید و با پیروی از هر جهت آن میتوانید به خوشبخت ترین انسان روی زمین تبدیل شوید و به افراد دیگر که در مسیر زندگیتان قرار می گیرند نیز کمک کنید. یکی از مهمترین ویژگی های این نمودار این است که می توانید با به دست آوردن علم و آگاهی های بیشتر، هر زمان که خواستید روی آن اصلاحات و تغییراتی انجام دهید و چیزهایی از آن کم یا زیاد کنید. برای گرفتن تصمیمات مهم در زندگی هم میتوانید به این نمودار رجوع کنید و با توجه به اهدافتان تصمیم بگیرید. امیدوارم توانسته باشم در این مقاله شما را با روشی برای بهتر فکر کردن آشنا کنم!
خلاقیت آری یا خیر؟
شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است اشاره آلفرد هیچکاک اغلب برای شخصیت پردازی قهرمانان قصه های خود از عنصر خلاقیت بهره می گرفت. به عبارت دیگر هر کدام از شخصیت های داستانی او یک ویژگی خاص داشتند. در قصه «پنجره عقبی» یک عکاس نشریه به خاطر شکستگی پایش باید مدت ها در خانه بستری شود، اما او بیکار نیست و با لنزهای دوربین ازطریق پنجره عقبی اتاقش، زندگی مردم را می کاود و قصه آنچنان روان و زیبا پیش می رود که در پایان، همان عکاس خلاق به عنوان کارآگاه، یک جنایت واقعی را عریان می کند. افراد خلاق نیز این گونه هستند، آنها مثل افراد عادی به پیرامون خود نگاه نمی کنند. شاید از منظر مردم، برخی از افراد خلاق دچار برخی کاستی ها در حواس باشند، اما اینگونه نیست. آنها به هر پدیده ای به گونه ای دیگر نگاه می کنند.
خلاقیت را قوه و استعدادی می دانند که تصویرهای ذهنی را به نحوی منحصر به فرد، با هم ترکیب و یا این که رابطه ای غریب و غیرعادی میان آنها ایجاد می کند. البته باید گفت تصویرهای ذهنی نباید فقط نو و بدیع باشند، بلکه باید سودمند و مفید هم باشند.«نورمن مایر» می گوید: « صرف خارق العادگی و یا متفاوت بودن تصویر ذهنی، نشانه خلاقیت و امتیاز آن نیست، چون، چه بسا که آن تصویر ذهنی، نشانه ای از ناهنجاری روانی نیز باشد. عدم درک این تمایز، امکان آن را فراهم می کند که غالباً نبوغ را با جنون خلط و قاطی کنیم. شاخص ممتاز بودن راه حلهای خلاق آن است که باید عملی باشند، یعنی این که با واقعیت در پیوند باشند آیا خلاقیت را می توان رشد داد؟خلاق بودن- یعنی دیدن چیزهایی در عالم و آدم، که به چشم دیگران نیاید- آسان نیست. همین که چیزی را متفاوت از دیگران به تصور درآورید، در زمره افرادی قرار می گیرید که انگشت شمارند. غالباً سازمانها کسانی را که پای بند دید و نگرش منحصر به فرد خود در مورد پدیده ها هستند، برنمی تابند. در محیط هایی که تأکید بر همگنی و یکپارچگی است، داشتن نگرش متفاوت با دیگران سهل نیست. اما آیا انسانهای خلاق با سایر انسانها تفاوت دارند؟ آیا توانایی آنها ارثی است یا اکتسابی؟ شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است. خلاقیت را باید صفتی پنداشت که هر انسانی به درجاتی بدان موصوف است. آن چه ضروری است، این است که باید زمینه تجلی این قوه را در داخل اعضای سازمان، خاصه در مدیران فراهم کرد. خلاقیت را نمی توان تابع منطق دوتایی و یا مقوله ای دوگانه به حساب آورد. بدین معنا که بگوییم انسانها یا واجد آن هستند و یا فاقد آن. از سوی دیگر، اگرچه هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، برخی کسان هستند که به علت داشتن توانایی های ذاتی، این قوه را موفق تر از دیگران به کار می گیرند.
افراد خلاق دارای مشخصه های زیر هستند:
۱) به وضع موجود رضایت نمی دهند و طالب تغییر هستند.
۲) در دوران بچگی در محیطی با غنای فرهنگی، پرورش یافته اند.
۳)در کار اندیشیدن تاجایی که ممکن است، از قالب و چارچوب می گریزند.
۴) اضطراب و دلواپسی شان در کمترین حد است.
۵) استقلال نظر و پویایی بالایی دارند. ۶) استبداد رأی در آنها در کمترین حد ممکن است.
۷) موضع گیری آنها ناظر بر بازدهی بیشتر است.
۸) تکانه ها و امیال درونی شان با تأکید و تصدیق بیشتر مواجه می شوند.
۹) میزان درگیری ها و تعارضات درونی شان در سطح متعادلی قرار دارد. به نظر می آید که ویژگی های یاد شده، این حکم را که هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، نقض می کند. ولی در واقع چنین نیست، چون ویژگیهای یاد شده فقط انسانهایی را وصف می کنند که از قوه خلاقیت بسیار بالایی برخوردارند. تحقیقات انجام شده، نشان می دهد که انسان های بسیار خلاق، با کسانی که دارای قوه خلاقیت متوسط یا کم هستند، تفاوت دارند. «کروپ لی» می گوید: «انسان خلاق در فعالیتهای فکری خود نرمش و انعطاف پذیری خاصی دارد. او خود را پایبند حفظ و نگهداری وضع موجود که مطابق با نظر وی نیز هست، نمی کند و پیوسته آماده و مستعد آن است در نظراتش تجدید نظر کند و اما به عکس، آن کسی که اندیشه خود را مطلق می انگارد، اعتقاد آتشین به منطقی و صادق بودن نظراتش درباره جهان دارد. او نه، می خواهد و نه، می تواند مواضع فکری خود را با اوضاع دائم التغییر متناسب کند و محکم به آنچه «به گمان او» درست است، می چسبد. چنین شخصی بر خلاف افراد خلاق، انعطاف پذیری فکری ندارد و بسیار قالبی و کلیشه ای عمل می کند. چنانکه اشاره شد لازم است سازمانها بستری فراهم کنند تا کارکنان، درجاتی از خلاقیت را که به طور بالقوه از آن برخوردارند، به فعلیت در آورند. برای مثال سازمانهای با مشخصات زیر، لزوماً تجلی و ظهور تفکر خلاق را با مشکلاتی مواجه می کنند:
▪ شغلها، تعاریف محدود و ظریفی دارند.
▪ روابط اختیار و اقتدار، تعاریف قطعی و انعطاف ناپذیری دارند.
▪ رفتار کارکنان، با مجموعه ای مدون از بخشنامه ها و روش کارها هدایت و کنترل می شوند.
▪ روابط حاکم بر سازمان، خشک و رسمی است و قابلیت های فردی کارکنان لحاظ نمی گردند.
▪ تنوع آرا و مواضع متقابل، امکان ابراز نمی یابند.
▪ فضای اطلاع رسانی محدود و بسته است.
▪ تخصصی کردن کارها در حد افراط به چشم می آید.
▪ نظام نظارتی در مورد ثبات، قابلیت پیش بینی و کلیشه سازی امور وجود دارد.
▪ بیشتر به پاداش بیرونی که دارای جنبه مادی است اتکا دارند، تا پاداش درونی که در نفس کار پنهان است. شواهد حکایت از آن دارند که سازمانهایی که انباره ای از بخشنامه ها، آیین نامه ها، خط مشی ها و ساز و کارهای نظارتی دارند نمی توانند امکان آن را بیابند که بر میزان خلاقیت کارکنان خود بیافزایند.
الف) روشهای فردی برای برانگیختن خلاقیت
1) خلاقیت را می توان با آموختن راههای «خلاق شدن» و پرهیز از کاربرد رهیافت هایی که در حل مشکلات معمول است، زیاد کرد. این روش که به نام «آموزش مستقیم» معروف است بر پایه این فرض قرار دارد که چون افراد گرایش بدان دارند که در حل مشکلات از راه حل های رایج استفاده کنند، این امر آنها را از به کارگیری توانمندی ها و ظرفیت های واقعی شان باز می دارد. بنابراین روش «آموزش مستقیم» که در جستجوی راه حل های بدیع و نو است، زمینه مساعدی برای رشد اندیشه های خلاق فراهم می سازد.
2) روش فردی دیگر «فهرست کردن ویژگیها» نام دارد. در این شیوه، تصمیم گیرنده ابتدا ویژگی های اصلی مربوط به راه حل های مرسوم را می یابد و سپس هر یک از ویژگیهای اصلی را جدا جدا بررسی می کند و آنگاه تا جایی که ممکن است نسبت به تغییر هر کدام از آنها، همت می گمارد و در راستای همین تغییر هر طرحی را ولو آنکه خنده دار نیز باشد، بدون چشم پوشی فهرست می کند و وقتی که فهرست جامعی تهیه کرد و اشکالات را مشخص نمود گزینه های مؤثر و سودمند را انتخاب و بقیه را حذف می کند.
3) خلاقیت را همچنین می توان با جایگزین کردن تفکر عمودی با تفکر افقی یا زیگزاک از قوه به فعل درآورد. تفکر عمودی، قویاً عقلانی و منطقی است و دارای فرایند زنجیره ای است که هر حلقه آن در یک توالی ناگسستنی در پی حلقه پیش از خود می آید. هر حلقه از زنجیره این تفکر، لزوماً باید معتبر و درست باشد. افزون بر آن، تفکر عمودی، فقط چیزی را گزینش و بررسی می کند که ذیربط با موضوع باشد.به عکس آن، تفکر افقی در گستره سطح حرکت می کند و رو به سوی گوشه ها و جوانب دارد و چنین نیست که راه حلی را بپروراند، بلکه به بازسازی و تغییر آن می پردازد. تفکر افقی به صورت فرآیند زنجیره ای نیست. برای مثال انسان ممکن است برای گشودن مشکلی به جای آنکه از محل شروع راه حلی که مرسوم است، آغاز کند، از نقطه آخر آن بیآغازد و سپس به مراحل ماقبل آن برگردد. هر مرحله از تفکر افقی لزوماً درست و معتبر نیست، زیرا چه بسا اقتضا کند از مسیری انحرافی بگذرد تا اینکه به جایی برسد که راه درست، پدیدار و آشکار گردد و در خاتمه اینکه تفکر افقی خود را پایبند اطلاعات مربوط با موضوع نمی کند و به عمد اطلاعات خارج از محدوده یا غیرمربوط را به کار می گیرد تا شیوه جدیدی برای نگرش به مشکل بیابد. ب- روشهای گروهی برای برانگیختن خلاقیت بیشترین تلاش در زمینه پرورش خلاقیت را می توان در حوزه کارهای گروهی مشاهده کرد. برجسته ترین شیوه های گروهی برای پرورش خلاقیت عبارتند از: روش طوفان فکری (سیال سازی ذهن)، روش گوردن و روش تلفیقی نامتجانس ها.
1) روش طوفان فکری(یا بارش مغزی) : وجه شباهت روش طوفان فکری و روش گوردن در آن است که شش تا دوازده نفر برای مدت معینی پشت میزی می نشینند و سعی می کنند به طور آزادانه و فارغ از هر گونه عوامل بازدارنده ذهنی تا جایی که امکان پذیر است به ارائه روش ها بپردازند. در این جلسه باب نقد و انتقاد درباره پیشنهادها کاملاً بسته است و تمامی پیشنهادهایی که در جلسه مطرح می کنند، می نویسند تا بعداً راجع به آنها به بحث و بررسی بپردازند و اما وجه تفاوت این دو روش، در آن است که در شیوه طوفان فکری، اعضای گروه درباره مشکل، آگاهی دارند و رئیس جلسه طوفان فکری، مشکل را به روشنی تمام بیان می کند، به گونه ای که همه شرکت کنندگان به درک آن نائل آیند. سپس وی اعضای گروه را موظف می کند تا جایی که امکان دارد ذهنیت خود را درباره مشکل بیان کنند.
2)روش گوردن : روش گوردن، بر خلاف روش طوفان فکری، فرصت های بیشتری را برای ارائه راه حل های واقعاً بدیع و تازه مهیا می کند. چون که فقط رئیس جلسه از ماهیت دقیق مشکل آگاه است، او به جای اینکه مشکل را به روشنی برای گروه بیان کند، فقط به طور غیرمستقیم بدان اشاره می کند. برای مثال رئیس جلسه در روش طوفان فکری ممکن است مشکل را بدین صورت بیان کند: «مدرسه ما سال آینده فضای آموزشی کافی برای ثبت نام کنندگان احتمالی ندارد.» اما رئیس جلسه در شیوه گوردن ممکن است فقط عبارت های «فضای آموزشی» یا «زیادی تعداد ثبت نام کنندگان» را بگوید. هر چند در روش گوردن، اتلاف وقت، بسیار زیاد است و کمتر ناظر بر هدف است، ولی فرصتی را برای شرکت کنندگان فراهم می کند تا راه هایی را بدون دخالت فلج کننده راه حل های سنتی کشف کنند. این روش به جای آنکه با تعبیر و تفسیر راه حل های موجود، برای اندیشه محدودیتی ایجاد کند، آن را مجاز می کند تا با آزادی کامل جولان دهد و تنها محدودیتی که برای اندیشه حادث می شود ناشی از دلالتهای ضمنی کلمه یا کلماتی است که رئیس جلسه در اختیار شرکت کنندگان گذاشته است. روش تلفیق نامتجانس ها یکی از مفیدترین راههای رشد قوه خلاقیت، تلفیق نامتجانس هاست و آن شیوه ای است که سعی دارد عناصر متفاوت و بی ربط را با هم تلفیق کند تا از این رهگذر راه حل های تازه ای برای مشکل پیدا کند. بدیهی است که خیلی از مشکلاتی که حادث می شوند، تازگی ندارند. آنچه محل بحث است، این است که مشکل را باید به شیوه ای تازه نگریست. این دیدگاه در جای خود، ظرفیت و امکانی را برای عرضه راه حل های اساساً نو فراهم می کند. برای یافتن نگرش های نو در مورد مشکلاتی که سابقه وقوع دارند، ضروری است که شیوه های آشنای نگاه کردن به مسائل را کنار بگذاریم. روش تلفیق نامتجانس ها به نحو گسترده ای از تمثیل، برای پیدا کردن شباهت ها و همانندی های موجود در کارکرد پدیده ها و روابط میان آنها استفاده می کند. برای نمونه، تمثیل مستقیم، می تواند با مقایسه وجوه شباهت در واقعیات، علم و فناوری، راه حل های تازه ای را کشف کند. «الکساندر گراهام بل» با فهمیدن سازوکار عناصر موجود در گوش و به کار بستن آنها در «جعبه سخنگوی» خود به پدیده ای شگفت انگیز دست یافت. او بعد از اینکه پی برد استخوان های برجسته ای در گوش با غشای نازکی کار می کنند، از خود پرسید چرا قطعه ای محکم و ضخیم از غشا نباید تکه ای از استیل را حرکت دهد. او از درون همین قیاس، تلفن را طراحی کرد.