هنر خوب زندگی کردن
کمی درموردش فکر کنید: هر چیزی هنری دارد و مطمئن باشید که خوب زندگی کردن هم از این قاعده مستثنی نیست. بین همه هنرها بهتر است که در این هنر استاد شوید چون بقیه هنرها را هم در بر می گیرد. هنر خوب زندگی کردن یعنی زندگی خودتان را جلوه ای از آنچه هستید، آنچه به آن معتقدید، و امیدها و آرزوهایتان بسازید.البته ساختن یک اثر هنری از زندگیتان نیازمند تلاشی مداوم و خلاقانه است. و البته باید هم اینطور باشد. تفاوت بین خوب زندگی کردن و فقط زندگی کردن را می توان با پختن یک غذا مقایسه کرد. وقتی گرسنه هستید، می توانید چند ماده غذایی مختلف که در دسترستان است را بدون درنظر گرفتن ارزش غذایی، مزه یا ظاهر آن با هم قاطی کنید و غذایی درست کنید. این غذا فقط چیزی است برای پر کردن شکمتان و برآورده کردن آنی گرسنگیتان. بااینکه می توانید یک غذای مغذی، خوشمزه و خوشایند درست کنید که نه تنها نیازهای دیداری و عملی شما را برآورده می کند، بلکه تجربه ای لذت بخش هم برایتان فراهم می آورد. البته غذای دوم نیاز به فکر، برنامه ریزی، تخیل و کار بیشتری دارد اما پاداشی که نصیبتان می کند بسیار بیشتر است. درمورد زندگی هم همینطور است. می توانید بی تفاوت و بدون توجه به هیچ چیز خاصی زندگی کنید یا اینکه آنرا به تجربه ای خوشایند و زیبا تبدیل کنید. چطور از زندگیتان یک اثر هنری بسازید: 1. هر لحظه را به حساب بیاورید و نهایت استفاده را از آن ببرید. وقتی صبح از خواب بیدار می شوید تصمیم بگیرید که پذیرای همه مشکلات و خوشی ها باشید. آگاه باشید که همه تجربیات شما به دانش، لذت و درک شما از زندگی بستگی دارد. هر فعالیتی معنا و هدفی با خود دارد و با تشخیص آن می توانید آمادگی خود برای رویارویی با آن را دوچندان کنید. 2. احساساتتان را ابراز کنید و زندگی بسازید که می خواهید. شما خاص هستید. فردیت خود را ابراز کنید و مشاهدات و بینش های خود را با دیگران در میان بگذارید. محیط اطراف خود را به انعکاسی از آن فردیت و خاص بودن تبدیل کنید. برای مثال، اگر کلکسیونر یا ورزش دوست هستید یا سرگرمی خاصی دارید، خانه تان را با اشیاء و یادگاری هایی دکور کنید که بیانگر آن بخش از شخصیت شما هستند. این کار سر بحث و گفتگو را باز می کند و چیزی درمورد شما را برای دیگران فاش می کند. 3. طرزفکری روشنفکرانه، پذیرا و قدرشناس داشته باشید. خود را برای هر آنچه که در زندگی پیش رویتان قرار می گیرد آماده کنید. وقتی اینکار را بکنید، احتمال پیش آمدن موقعیت های ناخوشایند کمتر می شود و دلیل آن هم چیزی نیست جز میل شما برای ایستادن ومواجه شدن با آن. وقتی رفتاری روشنفکرانه و پذیرا داشته باشید زندگی بسیار راحت تر و بدون دردسر می گذرد. 4. کسی باشید که هستید و دنبال چیزی بروید که میخواهید. با خودتان راحت باشید و از اینکه دنبال آنچه که می خواهید بروید نترسید. بسیاری از موقعیت ها (و همچنین موفقیت) به خاطر ترس از شکست و بی میلی برای ریسک کردن از دست می روند. زندی کوتاهتر از آن است که نخواهید هر از گاهی ریسک کنید. سعی کنید بیشتری استفاده را از توانایی های خود بکنید. بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد این است که یک درس ارزشمند از زندگی می گیرید. 5. شخصیتی محکم و متوازن با روابط دوستی، خانوادگی و اجتماعی خود داشته باشید. ما موجوداتی اجتماعی هستیم که برای آرامش، حمایت و رابطه به هم نیازمندیم. خیلی مهم است که برای همه روابطتان ارزش قائل باشید و در فعالیت هایی شرکت کنید که رضایت شما را از زندگی بالا می برند و جامعه، کشور و دنیا را به محیطی بهتر و زیباتر تبدیل می کنند. می دانید که خوب زندگی می کنید وقتی...: · صبح بیدار می شوید و بی صبرانه منتظر هیجانی هستید که در انتظار شماست. · خوش بین، بشاش و دلگرم هستید. · به دیگران علاقه دارید و می خواهید با آنها و جهان پیرامونتان ارتباط برقرار کنید. · روی مسائل خوب زندگی متمرکز می شوید و روی نقاط منفی آن کار می کنید. · هوشیار، پذیرا و پرمشغله هستید. · موانع را به فرصت هایی بی نظیر تبدیل می کنید. · از هر لحظه بیشترین استفاده را می برید. ما می توانیم با ابراز احساساتمان، روشنفکر و پذیرای تجربیات جدید بودن، و نهایت استفاده را از هر لحظه بردن، از زندگیمان یک اثر هنری بسازیم. فقط کافی است برای این کار تصمیم بگیریم. "استادان هنر زندگی تمایزی بین کار و تفریحشان، جسم و فکرشان، اطلاعات و سرگرمی هایشان، عشق و مذهبشان قائل نیستند. به سختی می توانند آنها را از هم تشخیص دهند، فقط دید ایدآل گرای خود را در هر کاری که می کنند دنبال می کنند و دیگران در بهت و حیرت می گذارند که مشغول تفریحند یا کار." --جیمز آلبرت میشتر
هفت مانع خلاقیت
هفت علت مهمی که همیشه مانع خلاقیت شماست
یا تا به حال در شرایطی بوده اید که به خودتان بگویید «من هر چه قدر تلاش کنم باز هم موفق نخواهم شد؟» وقتی همیشه با وجود تلاش فراوان شکست بخورید یعنی یک جای کارتان از ریشه خراب است. یکی از این «جا های کار» قوه خلاقیت است! اگر در هر کاری هیچ خلاقیتی از خود نشان ندهید در آن کار موفق نخواهید بود.
هر عنوانی که داشته باشید (خصوصآ وبلاگ نویس) در کارتان به خلاقیت نیاز دارید پس منتظر معجزه نباشید و از همین حالا با همین مطلب دوران خلاقیت و موفقیت در زندگی تان را شروع کنید ، روی علت های زیر دقیق فکر کنید. هر کدام که راجع به شما صادق است را به خاطر بسپارید و در طی زمان مرحله به مرحله راه حل های آن را کشف کرده و سعی کنید حلش کنید.
علت 1: شما به کار خود علاقه ندارید
این مشکل را خیلی از افراد دارند. همیشه دوست داشته اید طراح اتومبیل شوید اما چشم به هم زده اید و می بینید آن چه دارید فوق لیسانس مهندسی نساجی است و نزدیک سی سال سن!
خوب در این شرایط نمی شود انتظار داشت شما صبح به صبح با ایده های نابی در رابطه با نساجی از خواب برخیزید و با شوق و ذوق سر کار روید. از من انتظار نداشته باشید راه حل دقیق را جلوی پای شما بگذارم چون هیچ کس به خوبی خودتان نمی تواند برای آینده تصمیم گیری کند اما در این حد بگویم که یا باید سراغ طراحی اتومبیل بروید یا باید به نساجی علاقه مند شوید.
«من حتی یک روز هم در زندگی ام کار نکردم ، آنها همش تفریح بود.» (ادیسون)
علت2: شما امور مهم از غیر مهم را به خوبی تشخیص نمی دهید
در این رابطه قبلآ یک بار بحث کرده ایم. مشغول بودن به معنی مفید بودن نیست. اینکه شما از شش صبح تا نه شب سر کار هستید تضمینی برای موفقیت شما نیست. وقتی ساعت کاری تان به بحث راجع به فوتبال و ناهار و نماز و جوک و اسم ام اس و بلوتوث و… خلاصه می شود نتیجه هم مشخص است. موقعی انتظار نتیجه خوب داشته باشید که واقعآ کار کنید. حتی اگر یک ساعت کار مفید انجام دهید نتیجه آن را خواهید دید اما صرفآ سر کار رفتن نتیجه خوب به همراه نخواهد داشت.
«مشغول بودن همیشه به معنی مفید بودن نیست، کار واقعی وقتی مشخص میشود که نتیجه خوبی بدهد و برای گرفتن نتیجه خوب چیزهایی از قبیل برنامهریزی، هماهنگی، ذکاوت، شجاعت و… لازم است. با تظاهر کردن چیزی درست نمیشود.» (ادیسون)
علت3: شما خیلی زود دلسرد می شوید
امروز با شوق و ذوق راجع به ایده جدید تان با همه بحث می کنید و فردا به همه می گویید« ایده مسخره ای بود فایده نداشت ، یه فکر دیگه کردم….»
در این حالت یا راه درست فکر کردن و تصمیم گرفتن را بلد نیستید یا زود دلسرد می شوید. به جای اینکه هر روز یک ایده جدید بدهید ماهی یک ایده را عملی کنید. از میان فکر های تان بهترین را انتخاب کنید و روی آن وقت بگذارید و با پشتکار جلو بروید.
«من هزاران بار شکست نخوردم! بلکه هزاران راهی را یاد گرفتم که به درست شدن یک لامپ ختم نمی شد.» (ادیسون)
علت4: شما اشتباهات خود را زود فراموش می کنید
همه ما اشتباه می کنیم ، هیچ شک و ایرادی هم به این وارد نیست و این کاملآ طبیعت انسان است. اما اینکه هر دفعه اشتباه قبلی تان را از یاد ببرید و دوباره آن را تکرار کنید به هیچ وجه قابل قبول نیست. وقتی اشتباهی می کنید به خود بگویید این برایم درس خوبی شد که دیگه هرگز این اشتباه را تکرار نکنم و این را به خاطر بسپارید.
علت5: شما به کار کردن عادت ندارید
اگر همیشه عادت داشته اید از نه صبح تا پنج عصر بنشینید پشت میز و امضا یا مهر بزنید انتظار نداشته باشید در کار جدید تان خلاقیت فوق العاده ای داشته باشید. یک شبه هیچ چیز عوض نخواهد شد پس فقط به کاری که می کنید ایمان داشته باشید و با پشتکار و صبر جلو بروید.
«صبر و شکیبایی کلید موفقیت است فقط باید به آن ایمان داشته باشید.» (ادیسون)
علت6: شما وقفه زیادی بین کار ها می اندازید
اصلآ و ابدآ مشکلی با یک استراحت و تفریح به موقع نیست اما باید همیشه به یاد داشته باشید چه موقع هر چیزی کافی است و برای انجام دادن آن چه به نفع تان است اراده داشته باشید.
علت7: شما شیوه زندگی نا سالمی دارید
Lifestyle یا «شیوه زندگی» و Healthy یا «سالم» از جمله کلماتی است که ایرانی ها عمومآ به کار نمی برند و حتی یه جورایی معادل دقیقی هم برای آنها در فارسی نداریم چون معنی ای که Lifestyle یا Healthy در انگلیسی می دهد عینآ همان مفهوم در کلمات «شیوه زندگی» و «سالم» را نمی رساند.
منظورم اینجا از شیوه زندگی نا سالم چیه؟ این که شب مسواک نزده (باور کنید!) جلوی تلویزیون روشن خوابتان ببره و صبح با صدای زنگ وحشتناک ساعت تان از خواب بپرید و صبحانه نخورده در حالی که لی لی کنان در حالی که سعی دارید همین طور که می دوید بند کفشتان را هم ببندید از خانه بیرون بزنید! باور بکنید یا نه «شیوه زندگی» یکی از مهم ترین عوامل موفقیت شماست. پس به زندگی تان نظم و ترتیب دهید و آن را درست مدیریت کنید.
یکی از قوانین طبیعت، قانون چرخههاست. در طبیعت، شاهد چرخههای مختلف شبانهروزی و گردش فصلهای مختلف هستیم. سرما میرود و گرما میآید.
زمستان میرود و بهار میآید و ... .
این چرخه را در زندگی خودمان و دیگران هم گهگاه میبینیم. گاهی غم و اندوه و تیرگی، آسمان دلمان را میگیرد و گاهی روز و روزگارمان خوب و خوش و امیدبخش میشود، پر از رنگهای زیبا و رایحههای عطرآگین.
در گفتگویمان با دکتر حسین ابراهیمی مقدم، روانشناس و مدرس دانشگاه، درباره همین موضوع حرف زدهایم و از ایشان خواستهایم از آثار مثبت و منفی این تغییر و تحولات فصلی برایمان بگویند:
واقعیت این است که علاوه بر درسهای بیشماری که از طبیعت در فصل بهار میگیریم، این فصل معمولا تاثیرات روانشناختی عدیدهای هم بر روحیه و رفتار ما دارد که بد نیست اشارهای گذرا به آن داشته باشیم. اولا همانطور که میدانیم جزیی از وجود ما جنبه جسمانی است که مانند خیلی از جانداران دیگر تحت تاثیر هورمونها و عوامل زیستشناختی درونی ما قرار دارد. واقعیت این است که اکثر جانداران در فصل بهار در پی لانهگزینی و تشکیل خانواده هستند و به نظر میرسد که این مهم در انسانها نیز به گونهای دیده میشود.
بنده پژوهشهایی در این زمینه داشتهام و پی بردهام که بیشترین تعداد مراجعان برای مشاوره ازدواج در فصل بهار است. به نظر میرسد زیبایی و طراوت و عطر و بوی بهار بر ذایقه حساس خیلی افراد تاثیر مطلوب دارد و آنها را به سمت تشکیل خانواده و بقای نسل سوق میدهد. از طرفی برخی دیگر از پژوهشها، نشاندهنده وجود نوعی اختلال خلقی تحت عنوان "اختلال افسردگی فصلی" است که به نظر می رسد بیشتر مبتلایان به این اختلال روانی، در فصل بهار، خلق و خوی طبیعیتر و بهتری پیدا میکنند.
بله، آسمان آبی، زمین فرش شده با چمن سبز، گلهای رنگارنگ و شکوفههای زیبا هر یک به تنهایی میتوانند انسانها را مشعوف کرده و از خود بی خود کنند.
همانطور که دیده میشود چهار رنگ اصلی (آبی، سبز، قرمز و زرد) در فصل بهار به وفور در اطراف ما یافت میشود که این رنگها نیز خود تاثیرات چشمگیری بر روحیه و خلق و خوی ما دارند. رنگ آبی آسمان احساس آرامش، رضایت، ملایمت طبع و عشق و محبت را به وجود میآورد. رنگ سبز حس تعلق و عزت نفس را بالا میبرد. رنگ قرمز حس آرزومندی و امیدواری، هیجانپذیری و تمایلات خاص درونی را بر می انگیزد و بالاخره نور زرد رنگ خورشید و شکوفههای زیبا احساس سرزندگی، آیندهنگری، نشاط، زندهدلی و نیروی ابتکار را به وجود میآورد.
این رنگهای اصلی موجود در طبیعت بهاری حس خشنودی و محبت، اظهار وجود، نیاز به عمل، موفقیت، چشم انتظاری و امید داشتن را موجب میشوند که همگی از صفات پسندیدهای است که همیشه سعی در پرورش آنها داریم.
بله؛ بد نیست در اینجا به تحقیقی اشاره کنم که در آن مشخص شد کسانی که در آسمانخراشهای بسیار بلند نیویورک زندگی میکردند، بیشتر دچار اختلال کوررنگی بودند و این در حالی است که همیشه اعتقاد بر این بوده که کوررنگی فقط جنبه ارثی و ژنتیکی دارد. در آن تحقیق دیده شد که وقتی گروهی از این افراد در فصل بهار به دل طبیعت رفتند و سیستم بیناییشان در مواجهه با رنگهای مختلف موجود در طبیعت به خوبی تحریک شد، عدهای از آنها بهبود یافتند!
در پژوهش دیگری مشخص شد که بهترین میزان رنگبینی، در بین بچههای ایرانی دیده میشود که از ابتدای طفولیت روی فرش ایرانی که رنگهای مختلف طبیعی در آن به کار رفته بزرگ میشوند و سیستم بیناییشان به خوبی تحریک میشود!
بله، در این فصل گوش دادن به موسیقی زیبای طبیعت که از لابهلای شاخههای درختان به گوش میرسد و یا شنیدن آواز دلنشین پرندهها و صدای موزون رودخانههای جاری در دل طبیعت، میتواند هر انسان بیذوقی را سر ذوق و شوق بیاورد و احساس زیبایی خفته را در او بیدار کند.
شاید به همین دلیل است که خیلی از شعرا و هنرمندان با رفتن به دل طبیعت بهاری، الهامهای زیبایی از آن گرفتهاند که منشا اثرهای بسیار ارزنده بوده است. در زبان روانشناسی، این امر به «حسآمیزی» معروف است.
البته فصل بهار در آیین و فرهنگ ما ایرانیان رنگ و بوی بهتری دارد، زیرا با انجام مراسم خاص، روانمان بیشتر شارژ می شود؛ مثلا دید و بازدیدهایی که در ایام عید انجام میشود به افزایش حمایت روانی اجتماعی منجر میشود که این خود مقاومت و توان روانی ما را برای مقابله با استرس ها افزایش میدهد.
در پژوهشی مشخص شد موشهایی که به آنها سلولهای سرطانی تزریق شده بود و در سلولهای انفرادی نگهداری میشدند ،خیلی زودتر از موشهایی مردند که به آنها نیز سلولهای سرطانی تزریقی شده بود، ولی با گروهی از موشها زندگی می کردند (شرایط همه موشها از نظر آب و هوا و تغذیه و.... یکسان بود). این پژوهش نشاندهنده تاثیر مهم ارتباطات اجتماعی در موشها است که حتی ارتباط عاطفی از نوع انسانی را ندارند!
حال بیایید همین قضیه را به جامعه انسانها نسبت دهیم که چه قدر میتوانند با دید و بازدید و احوالپرسهایی که انجام میدهند و با درددلهایی که میکنند، آثار و فواید بهتری را به دست آورند.